جدول جو
جدول جو

معنی ابن خاتون - جستجوی لغت در جدول جو

ابن خاتون
(اِ نُ)
چند تن از یک خاندان باین کنیت معروفند و در امل الاّمل ترجمه هر یک بتفصیل آمده است. جد این خاندان مردی خاتون نام بوده که به قرن هفتم هجری در قریۀ عیناث در جبل عامل میزیسته و فرزندان او بعضی در ایران و قسمتی در هند و برخی در جبل عامل بسر برده اند. مشهورتر از همه شمس الدین محمد بن سعیدالدین علی بن نعمه الله است از شاگردان شیخ بهائی. او پس از فراغ تحصیل به هندوستان رفته و در حیدرآباد متوطن شد، شرح اربعین شیخ بهائی را بفارسی ترجمه و جامع عباسی را شرح کرده و کتابی در امامت بفارسی نوشته. و از اسلاف او از این دوده جمال الدین ابوالعباس احمد بن شمس الدین محمد بن علی بن محمد بن محمد بن خاتون است. که شاگرد علی بن عبدالعالی کرکی و استاد شهید ثانی است. و دیگر نبیرۀ او احمد بن نعمه الله بن علی بن احمد، که صاحب تألیفات مستقل و حواشی و قیودی بر کتب دیگر است. و از این خاندان است محمد بن شیخ شهاب الدین احمد بن نعمه الله بن خاتون و علی بن شیخ شهاب الدین احمد و یوسف بن احمد و جمال الدین بن یوسف و محمد بن علی و احمد بن علی و حسن بن علی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از به خاتون
تصویر به خاتون
(دخترانه)
به (فارسی) + خاتون (سغدی) بهترین بانو
فرهنگ نامهای ایرانی
از محدثان بود و در حدود 775 هجری قمری بدنیا آمد، پس از اکمال تحصیلات از طرف ابوالعباس بن العز و ناصرالدین بن داود بن حمزه وجمعی دیگر اجازۀ حدیث یافت، در شام نزدیک دارالطعم مسکن داشت و سپس به قاهره رفت و در جمادی الثانیۀ سال 864 هجری قمری درگذشت، (از اعلام النساء ج 1 ص 109)، هالک، (تاج العروس)، و این از اضداد است
از کنیزکان متوکل عباسی بود که فرزندی به نام عباس از او بدنیا آمد، (از تاریخ الخلفاء ص 186)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُخَ)
ابوالفضل احمد بن حسن بن احمد بن خیرون بغدادی ابن باقلانی. محدث. ابوبکر خطیب صاحب تاریخ بغدادو ابن سکره و گروهی دیگر از محدثین از او روایت دارند. وفات او در 488 ه. ق. بهشتادوچهارسالگی بود. محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ خَ)
ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن محمد بن حسن حضرمی یمنی. شاید از ابناء. یکی از بزرگان و مشاهیر حکماء مورخین. خلدون جد اعلای او از مردم حضرموت بوده و باندلس هجرت کرده بود و در شهر قرمونه و اشبیلیه عده ای از مردم این خاندان از اعیان رجال و کبارعلما بوده اند. آنگاه که مسیحیان اشبیلیه را از مسلمین بازستدند جد او بتونس رفت و صاحب ترجمه در 732 ه. ق. بدانجا بزاد و در اوان صبا نزد پدر و دیگر دانشمندان در مدتی کوتاه ادب و فنون و علوم متنوعۀ دیگر فراگرفت. پدر و مادر و نزدیکان و بیشتر اساتید اودر بیماری طاعونی عام درگذشتند و او از غایت اندوه به ترک تونس جازم گشت لکن محمد بن تافراگین حکمران تونس او را از این عزیمت بازداشت و طغرانویسی خویش بدومحول کرد. در جنگی که متعاقب آن پیش آمد و محمد مزبور مغلوب گشت ابن خلدون با او به سبته شد و از آنجا بتلمسان و بسکره رفت. ملوک طوائف این نواحی مقدم او را گرامی داشتند و در عنفوان شباب صیت علم و فضل او بهمه اقطار مغرب برسید و امیر فاس ابوعنان یکی از دوستاران و مروجین علم او رابنزد خویش خواند و ابن خلدون بپذیرفت و بفاس رفت 755) و رتبت کاتبی سلطان فاس بدو مفوض گشت، در این وقت هنوز از پای طلب نمی نشست و از علماء مهاجر اندلس و دانشمندان بومی مغرب استفادات علمی میکرد لکن دیری نگذشت که دچار تهمت های حسّاد گشت و بسعایت آنان معزول و محبوس گردید و تا مرگ ابوعنان در بند ببود و پس از او رهائی یافت و ابوسالم مرینی جانشین ابوعنان اورا به ریاست کاتبان خویش برگزید (760) و در این وقت طبع او بشعر و شاعری گرایید و قصاید بلیغۀ بسیاری بسرود لکن ابن مرزوق خطیب بعناد و خصومت او برخاست وبه وشایت او از توجه ابوسالم نسبت بوی بکاست، پس ازوفات ابوسالم عمر وزیر که امور فاس بدو محول بود ابن خلدون را در مقام خویش بازماند. در آن وقت ابن خلدون آرزوی سیاحت اندلس کرد و از وزیر دستوری گرفت و زن و فرزندان به قسنطینه نزد خال خویش فرستاد و خود به غرناطه رفت (764) و بتوصیۀ لسان الدین بن خطیب وزیر، مورد اعزاز و اکرام ابن احمر امیر غرناطه شد. پس از یک سال بخواهش امیر قشتاله بدانجا رفت و آن امیر با آنکه نصرانی بود از احترام او چیزی فرونگذاشت و اقامت او را نزد خویش تقاضا کرد و گفت در صورت قبول این خواهش، املاک موروثۀ ابن خلدون را نیز که در اشبیلیه داشته است بدو باز خواهد داد لکن ابن خلدون نپذیرفت و امیر او را با هدایا و تحف گرانبها بغرناطه بازگردانید. در این وقت ابن خلدون از ابن احمر برای دیدار زن و فرزند خویش اجازت سفر خواست و ابن احمر رخصت نفرمود و کشتی خاص بقسنطینه فرستاد و عیال او را بغرناطه بازگردانید. بار دیگر به تفتین بدخواهان در دوستی او و ابن خطیب برودتی پیدا آمد و ابن خلدون اندلس را ترک گفت و به بجایه رفت و امیر بجایه ابوعبدالله او را منصب وزارت یا حاجبی داد وپس از آنکه مدتی در آن شغل بسر برد از آزار و ایذاءبداندیشان، بجایه را ترک گفت و به بسکره در نواحی صحرای کبیر گوشه گرفت. در این اثنا حاکم تلمسان و وزیر غرناطه هر دو، او را بخدمت خود میخواندند و او اجابت هیچیک نکرد و وقت خویش وقف تألیف و مطالعه فرمود. پس از چندی از جانب حاکم تلمسان ابوحمو بسفارت خاص برفتن اندلس مأمور شد و در اثنای راه حاکم فاس عبدالعزیز مرینی او را دستگیر و یک روز توقیف و سپس آزاد کرد و بمشاغلی چند بگماشت. در 776 از ابوالعباس حاکم فاس رخصت گرفت و باز به اندلس شد و ابن احمر او را بجای ابن خطیب بوزارت برگزید و در این هنگام خواست خانوادۀ خود را بفاس بازگرداند، امیر تلمسان مانع آمد و ابن خلدون خود برفتن تلمسان ناگزیر گشت، امیر تلمسان تقاضای استخدام وی کرد لکن او از تقلد امور ملکی بیزاری و تنفر نمود و در قلعۀ بنی سلامه از بلاد بنی توجین عزلت گزید و بمطالعه و نوشتن تاریخ مشهور خویش پرداخت. و در 780 بتونس مسقطالرأس خود بازگشت و بتدریس اشتغال جست. لکن شهرت فضل و توجه خاص امیرابراهیم بن عباس بدو و به تاریخ نوشتۀ او، نیات سوء کوته نظران را بر او برانگیخت چنانکه در 784 از ترک تونس و هجرت به اسکندریه (از طریق بحر) ناگزیر گشت و از آنجا بزیارت خانه شد لکن توفیق حج نیافت و بقاهره بازگشت و در جامع ازهر بتدریس مشغول و از دست برقوق سلطان مصر به قاضی القضاتی مذهب مالکی منصوب گشت (786) وعیال خویش بازگردانیدن خواست. از سوء حظ، کشتی بشکست و کسان او همگی فروشدند، در عقیب این مصیبت او از شغل قضا استعفا گفت و بقیت عمر را در قاهره بتدریس و تألیف و مکاتبه با ادبای اندلس و مغرب صرف کرد و در789 ایفای فریضۀ حج کرد و آنگاه که تیمور لنگ ممالک شام بگرفت در معیت برقوق بحضور تیمور بار یافته بعنایت او نایل گشت. وفات او در 806 یا 808 است. کتاب تاریخ او موسوم به کتاب العبر و دیوان المبتدء و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر در هفت مجلد ضخم به طبع رسیده و مقدمۀ آن که یکی از هفت مجلد است در فلسفۀ تاریخ و اجتماعات باشد و آنرا علم عمران نامیده و خود را حقاً مخترع و موجد آن گفته است و بی شبهه چنین است و بعید نمی نماید که منتسکیو و دیگر علمای اجتماع متأخر، از این اثر ملهم و متأثر شده باشند
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
سه تن از وزرای دربار عباسی باین عنوان مشهورند: 1- ابوالحسن عبیدالله بن یحیی بن خاقان، او از سال 236 تا 245 ه. ق. وزارت خلیفه متوکل علی الله داشته و بار دیگر از 256 تا 263 وزیر معتمد بوده و در سال اخیر درگذشته است. 2- ابوعلی محمد فرزند عبیدالله مذکور، او از زمان فوت پدر متصدی مناصب مهمه گشت و عاقبت در سال 299 بوزارت رسید. و با اینکه مقتدر خلیفه را بدو اقبال و میلی نبوده بواسطۀ نفوذ یکی از زنان حرم در مقام خود باقی مانده است تا 301 که این مقام به علی بن عیسی بن جراح واگذارشده. وفات او312 است. 3- ابوالقاسم عبدالله فرزند محمد مذکور، در سال 312 وزیر شد و یک سال و نیم در این مقام ببود لیکن بعلت مخالفت نصر قشوری رئیس حجّاب معزول و محبوس و اموال او مصادره گشت و314 درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
ابوعبدالله محمد بن یحیی. از رجال دربار بنی حفص بتونس و حاجب ابوبکر حفصی. سپس از جانب ابوتاشفین بتونس شده و به ابراهیم بن شهید پیوسته است و بعد با ابوبکر حفصی ابن شهید از تونس نفی و در 728 ه. ق. کشته شده است
لغت نامه دهخدا
(خُ تَ)
نام یکی از کنیزکان شاپور است و نظامی در خمسه او را نام برده است:
همایون و سمن ترک و پریزاد
ختن خاتون و گوهر ملک و دلشاد.
نظامی.
ختن خاتون چنین گفت از سر هوش
که تنها بود شمشادی قصب پوش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
قادین یا حبی خاتون شاعرۀ ترک از اهل اماسیه. صاحب قاموس الاعلام ترکی گوید:مشهورترین شاعرۀ عثمانی است، حفیدۀ شیخ یحیی و زوجه شمسی چلپی و ندیمۀ سلطان سلیم خان ثانی بود و نفوذ و اقتداری بزرگ داشت و خانه او ملجاء و مرجع ارباب حوائج بود. اشعار او نهایت لطیف است. غزلیات و قصائد و مثنویاتی دارد و نیز او راست: منظومه ای به نام ’خورشید و جمشید’. و دو بیت ذیل از گفته های اوست:
دعا تمثیلی یوسف کی بی درهم
که آکا مشتری در خلق عالم
ویر هر کمشی مقدور نجه گوهر
آنک تا مشتریسندن اوله لر -انتهی.
صاحب کشف الظنون در ذیل ’جمشید و خورشید’ گوید: در تذکره الشعراء به حبی خاتون منسوب است ولی در حاشیۀ شقایق دیدم که از احمد کرمیانی متوفی 815 هجری قمری است
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دختر اتابک سعد بن ابی بکر از سلغریان. او پس از هلاک سلجوقشاه در 666 هجری قمری پادشاهی فارس یافت و بمیل هلاکو با منکوتیمور ازدواج کرد، و به سال 685 در تبریز درگذشت، و بمرگ او سلسلۀ سلغریان منقرض گردید
لغت نامه دهخدا
(اِ نُزِ)
ابوالفضل احمد بن محمد بن فضل (451- 518 ه. ق.). ادیب و شاعری اصلاً از مردم دینور و در بغداد پرورش یافته. پسر او اشعار پدر را گرد کرده است
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ دُلْ لاه)
ابن محمد مؤمن معروف به ابن خاتون. از علمای قرن یازدهم هجری. عده بسیار از کتاب های خود را وی بکتاب خانه آستانۀ رضویه بسال 1067 ه. ق. اهداء کرده است
لغت نامه دهخدا